loading...
باشگاه پرواز
آخرین ارسال های انجمن
rose بازدید : 623 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (24)

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با
وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد
دختر کوچک
پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود
تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است
دختر
کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم
معلم گفت: اگر حضرت يونس به
بهشت نرفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد


******************************
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته
بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد
ناگهان متوجه چند تار موى
سفيد در بين موهاى مادرش شد
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما
سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى
از موهايم سفيد مى‌شود
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه
موهاى مامان بزرگ سفيد شده


******************************
عکاس سر
کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌هارا تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد
وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يااون مهرداده، الان وکيله
يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان
مرده

******************************
بچه‌ها درناهارخورى مدرسه به صف
ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط يکى برداريد. خداناظر شماست
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت
: هر چند تا مى‌خواهيد برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست


_________________

 

 

محمدامین زمانی بازدید : 506 دوشنبه 08 اسفند 1390 نظرات (1)

سلیمانی مقدم از خرم آباد (دخترونه): خداوندا، خداوندا، یارم باش، قرارم باش، پناهم باش، جهان تاریک است، می‌ترسم ... کنارم باش.

اگه انسان نبودم، دوست داشتم یه...

الهه از هریس: من دوست داشتم اگه انسان نبودم، پرنده‌ای می‌شدم تا فارغ از هر چیزی با خدای خودم راز و نیاز می کردم.


معصومه از بروجرد: یه فرشته بودم که با این بار گناهام، اسم انسان رو یدک نکشم. خیلی شرمنده ام، خالق خوبم.

شقایق ایران نژاد_ 17 ساله از تهران: اگه انسان نبودم، دوست داشتم پنگوئن باشم! آخه خیلی بامزه و دوست داشتنیه.

نسیم_ ۱۶ ساله از تهران: با اینکه انسان اشرف مخلوقات است، ولی من دوست داشتم یکی از موجودات طبیعت باشم، مثل ابر.


راحله زارعی از همدان: من دوست داشتم اسب بودم، خودم واقعا عاشق نجابت و تنومندیش هستم. البته از خدا ممنونم که منو انسان آفرید.

زهرا از مشهد: من دوست داشتم آدم فضایی می‌شدم، چون اون موقع خیلی دوست داشتم انسان ها رو بشناسم!

مهسا فیروزی از فارس: من اصلا دوست ندارم جای موجود دیگه ای باشم. باید به خاطر اینکه انسانیم و قدرت تصمیم گیری و اختیار داریم، خدا رو شکر کنیم، نه اینکه خودمون رو جای موجودات دیگه ای تصور کنیم. ناسلامتی اشرف مخلوقات هستیم!

پریسا: اعتراف می کنم... من دبستان که می‌رفتم، فکر می‌کردم معلم‌ها سه ماه تابستون می‌ رفتن درس‌هایی رو که قراره به ما یاد بدند یاد می‌گرفتن!!

تخیلی ترین شغل دنیا:

نگین از سنگان: برای خودم اینه که سرمربی استقلال بشم! البته می دونم که محاله، ولی چی کار کنم؟ دوست دارم دیگه!!

زهرا عزیزی: تخیلی‌ترین شغل از نظر من نظافت سیاره‌ های فضاییه.

حدیث_ 17 ساله از خرم آباد: تخیلی‌ترین شغلی که بهش فکر کرده ام اینه که قدرت چاق یا لاغر شدن افراد در یک لحظه رو داشتم؛ و من هم از این راه کلی ثروت به دست می آوردم.

مهدیه از تهران: به نظر من تخیلی‌ترین شغل دنیا پارو کردن ابرهاست!

فاطمه_ 16 ساله: تخیلی‌ترین شغل اینه که کوچیک بشم و برم تو بدن  درخت‌ها، ببینیم چه جوری غذا تولید می کنن.

شکوه رهسپار: به نظر من «کارمند آسمان» تخیلی‌ترین شغله. نه بچه‌ها؟!

مهسا از کرج: خلبان هواپیمای جنگی شدن برای خانم‌ها تخیلی‌ترین شغلی بود که به ذهنم رسید. من عاشق این شغلم.


هاجر از مشهد: سلام. به نظر من تخیلی‌ترین شغل، مسافرکشی تو فضاست. بچه ها، این بحث رو ادامه بدین!

سمانه_ 19 ساله از تهران: اندکی تأمل... اگر گیاهان صدایی ندارند، به معنای آن نیست که دردی ندارند!!

شهین مطهری: باران می بارد، تو ساعت‌هاست چترتت را باز کرده‌ای... و من هنوز... مبهوت لجبازی بارانم.

سیما_ 18 ساله: آقا حسین، به نظر من اسم کتابت را بذار «اوج پرواز»!

رعنا از محلات:اسم کتابتون رو بذارید «خاطرات پرواز».

سما: به نظر من «مردمانی از جنس پرواز» اسم مناسبیه.

مریم_ ۲1 ساله از زنجان: سلام. سوراخ لوله خودکار برای اینه که داخل شیشه خلأ ایجاد نشه و جوهر حرکت کنه و به نوک خودکار برسه.

مبینا: اندکی شوخی... آقا ایمان، سوراخ روی خودکار برای اینه که وقتی جوهرش پس می ده، قشنگ بریزه روی لباست!!

ثمینا_ 21 ساله از شیراز: مردی در حال عبور از خیابان، کودکی را مشغول جابه جایی بسته‌ای دید که از خودش بزرگ‌تر بود. نزدیکش رفت و گفت: بگذار کمکت کنم. مرد وقتی خواست بسته را بر دارد، دید که حملش حتی برای او مشکل است. از کودک پرسید: چرا این بسته را حمل می‌کند؟ کودک در پاسخ گفت که پدرش از او خواسته است. مرد پرسید: چرا پدرت خودش این کار را انجام نداد؟ مگر نمی‌دانست که حمل این بسته برایت چه قدر سخت است؟ کودک جواب داد: اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد، ولی او گفت: خانم، نگران نباش... آخرش یکی پیدا می شه که به این بچه کمک کنه!!

بهناز_ 20 ساله:آقا مهران، نارنجی شدن شعله گاز بعد از کباب کردن، به خاطر وجود سدیم در نمکی است که رو غذای مورد نظر می ریزیم.

مریم از فسا: اینم یه سوتی... سوم ابتدایی بودم، معلم یه سؤال ریاضی روی تخته نوشت و بعد اسم منو صدا زد. من هم بلد نبودم، معلممون گفت: برو گوشه کلاس وایسا. من هم خیلی ترسیده بودم، یواش عقب عقب رفتم و افتادم توی سطل زباله! و کلاس از خنده منفجر شد!!

نیره از مشهد: بچه ها برای اینکه بخوام پیامک هام در سیم کارت ذخیره نشه، باید چی کار کرد؟

سعیده _ 16 ساله از طبس: سلام بچه ها. یه سوال داشتم؛ كی می دونه فیفا(fifa) مخفف چه كلماتیه؟

شیرین نظری: بچه ها، می شه کمی درباره شرایط درست و صحیح تعبیر خواب‌ها اطلاعات بدین؟ ممنون می شم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درمورد سایت باشگاه پرواز چیست؟
    به نظر شما دختر ها فعال ترند یا پسر ها؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 96
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 227
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 35
  • بازدید کلی : 80,555
  • کدهای اختصاصی

    قالب وبلاگ