زمان جاری : چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 - 6:10 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 177
نویسنده پیام
gita آفلاین


ارسال‌ها : 14
عضویت: 16 /9 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 22
تشکرها : 2
تشکر شده : 30
عاشقانه
پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم !
دختر : توباز گفتی ضعیفه ؟
پسر : خب ، منزل بگم چطوره ؟
دختر : وااااای . . . از دست تو !
پسر : باشه ؛ باشه ببخشید ویکتوریا خوبه ؟
دختر : اه . . . اصلاباهات قهرم !
پسر : باشه بابا ، توعزیز منی ، خوب شد ؟ آشتی ؟
دختر : آشتی ، راستی گفتی دلت چی شده بود ؟
پسر : دلم ! آها یه کم می پیچه ! ازدیشب تاحالا !
دختر : واقعا که !
پسر : خب چیه ؟ نمیگم مریضم اصلا ، خوبه ؟
دختر : لوووس !
پسر: ای بابا ، ضعیفه ! این دفعه اگه قهر کنی دیگه نازکش نداری ها !
دختر : بازم گفت این کلمه رو . . . !
پسر : خب تقصرخودته ! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم ، هی نقطه ضعف میدی دست من !
دختر : من ازدست توچی کارکنم ؟!
پسر: شکرخدا ! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم ، لیلی قرن بیست و یکم من !
دختر : چه دل قشنگی داری تو ! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه !
پسر : صفای وجودت خانوم !
دختر : می دونی ! دلم ، برای پیاده روی هامون ، برای سرک کشیدن تو مغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها ، برای بوی کاغذ نو برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه . . .
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره !
پسر : می دونم ، می دونم ،دل منم تنگه ، برای دیدن آسمون چشمای تو . . .
برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم . . .
برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم . . . !
دختر : یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “ خاتون ”
پسر : آره ، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی !
دختر : ولی من که بور بودم !
پسر : باشه ! فرقی نمی کنه !
دختر : آخ چه روزهایی بودن ، چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده . . .
وقتی توی دستام گره می خوردن ، مجنون من . . .
پسر : . . .
دختر : چت شد چرا چیزی نمیگی ؟
پسر: …
دختر : نگاه کن ببینم ! منو نگاه کن . . .
پسر: . . .
دختر : الهی من بمیرم ، چشات چرا نمناکه ، فدای تو بشم . . .
پسر : خدا ، نه . . . ( گریه )
دختر : چرا گریه میکنی ؟
پسر : چرا نکنم ، ها ؟
دختر : گریه نکن ، من دوست ندارم مرد گریه کنه ، جلو این همه آدم ، بخند دیگه ، بخند ، زودباش . . .
پسر : وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم ؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم . . .
دختر : بخند، و گرنه منم گریه میکنما !
پسر : باشه ، باشه ، تسلیم، گریه نمی کنم ، ولی نمی تونم بخندم
دختر : آفرین ! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی ؟
پسر : توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد ، ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم . . .
دختر : چی ؟ زودباش بگو ، آب از لب و لوچه ام آویزون شد . . .
پسر : . . .
دختر : دوباره ساکت شدی ؟
پسر : برات کادو ( هق هق گریه ) ، برات یه دسته گل گلایل ! یه شیشه گلاب و یه بغض طولانی آوردم . . . !
تک عروس گورستان !
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره . . .
اینجا کناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم . . .
نه ، اشک و فاتحه
نه ، اشک و فاتحه و دلتنگی
امان ، خاتون من ! توخیلی وقته که . . .
آرام بخواب بای کوچ کرده ی من . . .
دیگر نگران قرصهای نخورده ام ، لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش . . . !
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش !
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم . . .
اما ، تو آرام بخواب . . .


دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از gita به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: arta & rasha & parisa20 & 6771 & kopoly & sanam &
bahar77 آفلاین



ارسال‌ها : 26
عضویت: 30 /5 /1392
محل زندگی: مشهد
شناسه یاهو: sahar_parazit71@yahoo.com
تشکرها : 6
تشکر شده : 4
پاسخ : 1 RE عاشقانه
خیلی زیبا بود

چهارشنبه 30 مرداد 1392 - 12:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از bahar77 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: 6771 /
6771 آفلاین



ارسال‌ها : 1
عضویت: 2 /8 /1392
تشکرها : 12

پاسخ : 2 RE عاشقانه
زیبا...

پنجشنبه 02 آبان 1392 - 23:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :